يكي از صفات مشخصه آدمي كه مابه الامتياز بين افراد بشر است متابوليسم بازال میباشد، و آن عبارت از مقدار انرژي است كه بدن در يك ساعت ويا در 24 ساعت براي انجام اعمال حياتي خود، يعني كار قلب و عضلات تنفسي و غدد و سلولها به مصرف میرساند، اين انرژي از تبديل انرژي شيميايي مواد غذايي ذخيره شده در سلولهاي بدن به انرژي حرارتي به وجود میآيد، مقدار حرارت حاصله كه به حسب كالري تعيين میشود در هر فرد ثابت بوده و نماينده شدت احتراقات وسرعت اكسيداسيونهاي سلولي است زمام اين امر در دست غدد مترشح داخلي مخصوصاً تيروئيد میباشد كه به منزله كاربراتور در يك اتومبيل است؛ هر قدربنزين از كاربراتور بيشتر داخل سيلندرها شود، احتراق شديدتر و حرارتي كه توليد میشود بيشتر خواهد بود، تيروئيد نيز همين حكم را دارد ، زيرا اين غده هر قدر بيشتر فعاليت كند، تيروكسين بيشتر ترشح نموده، به احتراقات بدن و بر ميزان حرارت توليد شده میافزايد، كمترين كار آن وقتي است كه شخص در شرايط متابوليسم بازال قرار گرفته باشد، يعني به حال استراحت در بستري دراز كشيده و هيچگونه كارهاي عضلاني و حتي فكري نداشته و اعصابش نيز آرام است از 18 ساعت قبل غذا نخورده و معده و رودههايش از غذا خالي و جهاز هاضمهاش فعاليتي ندارد، درجه حرارت هواي اطاق معتدل بوده، بدن نيازي به مبارزه با گرما وسرما ندارد. فرض میكنيم چند نفر شخص سالم و طبيعي در چنين شرايطي قرار گرفته باشند، میدانيم كه با اين حال ميزان متابوليسم بازال همه آنها كاملاً يكسان و حداكثر تا 10 در 100 با يكديگر اختلاف دارد، آنها كه متابوليسمشان بيشتر است، درجه حرارت بدنشان بيشتر بوده، و آنها كه متابوليسمشان كمتر است، درجه حرارت بدنشان نيز كمتر میباشد، در بين اينها شخصي كه از نظر متابوليسم بازال درست در حد وسط قرار گرفته، و به عبارت ديگر كاملا معتدل المزاج باشد ، پوست بدن افرادي كه متابوليسم بازالشان اندكي بيشتر است لمس كند، حس میكند بدن آنها گرم است، و اگر پوست بدن افرادي كه متابوليسم بازالشان اندكي كمتر از مال خودش است لمس نمايد حس میكند بدن آنها سرد است؛ در چنين شرايطي میتواند حكم كند كه دسته اول گرم مزاج و دسته دوم سرد مزاج هستند، يعني غده تيروئيد آنها بيشتر يا كمتر از ميزان متوسط كار میكند، و همين امر است كه گفتيم از صفات مشخصه هر فرد محسوب شده، و در تمام مدت عمرش مقدار آن تقريباً ثابت میباشد، و بنابراين حس لمس در اينجا میتواند معيار درستي براي تشخيص گرمي وسردي مزاج باشد، و هيچ عامل مخل اين تشخيص صحيح نيست. حال اگر تمام اين شرايط كه براي تعيين متابوليسم بازال رعايت میشود موجود باشد منهاي يكي از آنها، مثلاً اگر يكي از اين پنج نفر كه متابوليسم بازالش كمتر از همه و به عبارت ديگر سرد مزاج است، از جا برخاسته و چند دقيقه حركات بدني شديد نمايد، در چينن حالي بر شدت احتراقات بدن و متابوليسم او افزوده شده و بدنش گرمتر از همه خواهد شد، و اگر در اين حال آن امتحانكننده كه گفتيم معتدلالمزاج است و حس لمس او معيار تشخيص گرمي و سردي است، بدن شخص مزبور را لمس كند گرمي درمیيابد، و اگر ملاك تشخيص مزاج بدون توجه به شرايط مزبور صرفا بر لمس قرار گرفته باشد، بايد حكم كند كه مزاج او گرم است، در حاليكه میدانيم اين حكم خطاست، زيرا اين گرمي عارضي است، در اثر حركات بدني پيدا شده، و نبايد آن را ملاك تشخيص قرار داد همچنين فرض میكنيم تمام شرايط متابوليسم بازال موجود باشد، جز اينكه يكي از اين پنج نفر كه سرد مزاج است، غذاهاي خاصي تناول نمايد؛ در اين صورت "عمل ديناميك مخصوص غذاها" ايجاد حرارت در بدن او مینمايد؛ براي تسريع در ايجاد اين حرارت، كافي است يك آسيد آمينه يا گلوكز داخل وريدش تزريق شود؛ در اين حال نيز اگر امتحان كننده اي معتدلالمزاج دست روي بدن اين شخص بگذارد حس گرمي كرده و حكم خواهد كرد كه گرم مزاج است در صورتي كه اين حكم خطاست و گرماي حاصله عارضي است؛ و در زندگي روزانه علاوه بر حركات بدني و مصرف كردن غذاها، عوامل ديگري نيز از قبيل گرما و سرماي محيط و هيجانات عصبي و روحي و داروهايي كه مصرف میشود و همه و همه در تغيير حرارت توليدي و بنابراين در افزايش و كاهش درجه حرارت بدن مؤثرند؛ و به اين جهت اگر طبيب معتدلالمزاج هم باشد، نخواهد توانست يا حس لمس گرمي و سردي مزاج، يعني خصيصه اي را كه از صفات مشخصه و ثابت هر فرد است تشخيص دهد و تعيين نمايد، و بايد حتما اشخاصي كه مورد آزمايش قرار میگيرند در شرايطي باشند كه از تاثير اين عوامل بر كنار باشند. آيا پزشكان قديم ايران اين عوامل را میشناخته و به احتراز از دخالت آنها به تشخيص صحيح مزاجها توفيق حاصل میكردند؟ يا توجه به آنها نداشته و راه خطا میپيمودند؟ اگر بگوييم دقما كليه شرايطي را كه امروزه در اندازه گيري بازال رعايت میشود میشناختند و آنها را در مورد تشخيص مزاجها به كار میبردند شايد اين گفته به افسانه شبيهتر باشد تا به حقيقت، ولي پس از توضيح مطلب معلوم خواهد شد كه اين ادعا افسانه نيست، بلكه عين حقيقت است. پزشكان قديم ايران طبق مدارك صريح كتبي كه در مولفات آنان منعكس است، فقط با حس لمس تشخيص گرمي و سردي مزاج را در اشخاص میدادند، كه شخص مزبور از كليه عوامل گرمكننده و سردكننده بدن كه مخل اندازهگيري متابوليسم میباشد بركنار بوده باشد. ابتدا عين يكي از اين مدارك را نقل كرده و سپس به توضيح در اطراف آن میپردازيم. محمد حسين علوي در كتاب "خلاصه الحكمه" كه دويست سال پيش تاليف گرديده در صفحه 104 (چاپ هندوستان) مینويسد، از ده راه مختلف میتوان مزاجها را شناخت، و مطالبي را كه شرح میدهد كم وبيش از قانون ابنسینا و ديگر كتب قديم گرفته است. اولين طريقه عبارت از لمس پوست به بدن میباشد؛ ابتدا مینويسد: "شخص لامس خود معتدلالمزاج باشد پس از هر بدني كه منفعل نخواهد گشت از آن چون لمس نمايد آن را خواهد دانست كه معتدلست زيرا شي از مشابه و ممائل خود منفعل نمیگردد؛ و ملمسي كه مخالف ملمس معتدل باشد خواه لامس خود معتدل باشد و از آن منفعل گردد و يا لامس عالم به اعتدال باشد آن ملمس غير معتدل است." در اينجا به طوري كه میبينيم، مینويسد حتي ممكن است لمسكننده معتدل المزاج نباشد بلكه عالم به اعتدال باشد، يعني اگر طبيب مثلاً هيپروتيروئيدي داشته و درجه حرارت بدنش گرمتر از معتدلالمزاج باشد و دست به بدن معتدلالمزاجي بزند، با اينكه حس سردي میكند، معهذا چون توجه به اين نكته دارد كه خودش گرم مزاج است، و به كيفيت اعتدال مزاج هم از اه دقت و تمرين در حس لمس آشنا میباشد، لذا حكم غلطي درباره مزاج آن شخص مینمايد؛ و چون اطباي قديم از وسايل پاراكلينيك براي تشخيص امراض استفاده نمیكردند، حواس پنجگانه آنها جانشين آن میشد و در اين راه دایما در تمرين و ممارست بودند، و به اين جهت از راه لمس با كمال دقت و مهارت، اندك تغييرات درجه حرارت پوست بدن بر آنها معلوم میگرديد. مؤلف سپس مینويسد: چون لمس نمايد و منفعل گردد لامس از ملموس به سخونت و گرمي در بلدان معتداله الهوا دلالت مینمايد بر حرارت مزاج ملموس و اگر منفعل گردد از آن به برودت میكند بر برودت مزاج او بدون اينكه به سبت امر خارجي عارضي آن را سخونت و برودت عارض شده باشد." معني اين جمله اين است كه اگر طبيب، به وسيله حس لمس سخونت (گرمي) يا برودت (سردي) در شخصي نمايد، دلالت دارد بر گرمي و يا سردي مزاج آن شخص، مشروط بر اينكه اين گرمي و سردي به سبب امر خارجي آن شخص نشده باشد؛ و در مباحث جداگانهاي تحت عنوان: مسخنات و مبردات، كليه عوامل گرمكننده و سردكننده بدن را كه باعث افزايش يا كاهش درجه حرارت اشخاص میشود ذكر كردهاند. اينكه براي اينكه معلوم شود اين عوامل همانهاست كه در شرايط متابوليسم بازال در كتب امروزقيد شده است و بنابراين ثابت گردد كه اطباي قديم براي تشخيص مزاجهاي گرم و سرد همان شرايط را به كار میبردند كه امروزه براي اندازه گيري متابوليسم بازال به كا میبرند، به شرح اين شرايط نقل از كتابهاي فيزيولوژي جديد و تطبيق آنها به مطالب مندرج در كتب طب قديم میپردازيم در كتاب فيزيولوژي تاليف دكتر علي كاتوزيان جلد 2 صفحه 223 مینويسد: شرايط متابوليسم بازال براي اندازهگيري متابوليسم بازال به وسيله اسباب بنديكت، كروگ، و يا كني پنيك انجام میگيرد، شرايطي لازم است كه عبارتند از: 1- براي جلوگيري از "اثر ديناميك مخصوص مواد غذايي" بايد: اولا از 24 ساعت قبل از آزمايش، مواد سفيده اي را از غذاي شخص حذف نموده، و در اين مدت تحت رژيم مواد هيدروكربنه و مقدار كمي چربي قرار گيرد؛ غذاي او منحصر به سيب زميني، پوره، مربا، مقدار كمي كره، عسل، كمپوت ميوه جات و سبزيجات تازه، اسفناج پخته، كدوي پخته و شير باشد؛ ثانيا از 12 تا 16 ساعت قبل از آزمايش، شخص بايد در حال روزه كامل باشد. 2- استراحت فكري و بدني: در تمام مدت روزهداري، شخص بايد از انجام كارهاي بدني و تمرينات عضلاني خودداري نمايد و يك ساعت قبل ازآزمايش نيز روي تختخوابي دراز كشيده و مطلقاً استراحت نمايد. در مدت يك ساعت استراحت بدني بايد شخص استراحت فكري نيز داشته، به علاوه اطراف او سكوت كامل حكمفرما باشد؛ 3- درجه حرارت اطاق آزمايش بايد در نقطه خنثي حرارتي باشد. اين درجه حرارت براي انسان مطبوع و هيچ احساس سردي و يا گرمي نمیكند، بنابراين بدن در مقابل سرما و يا گرما مبارزه اي نمینمايد. نقطه خنثي حرارتي براي انسان با لباس ما بين 16 تا 20 درجه و به طور متوسط 18 درجه میباشد؛ 4- نظر به اثراتي كه بعضي داروها مانند تيروكسين، آدرنالين، يد و غيره در روي متابوليسم بازال دارند بايد 48 ساعت قبل از آزمايش از استعمال هر گونه دارو به هر شكل و از هر راه كه باشد خودداري شود. اكنون اين شرايط را يكي يكي مورد بررسي قرار میدهيم: شرط اول- در اين مورد مطلب جالب اين است كه مواد سفيدهاي بايد از رژيم غذايي كسي كه متابوليسم بازال او تعيين میشود حذف شده، و چربي هم حتيالامكان كمتر بخورد تا از "اثر ديناميك مخصوص مواد غذايي" جلوگيري به عمل آمده، و مصرف انرژي در بدن به حداقل تقليل يابد والا اگر كسي گوشت ميل كند به واسطه اثر ديناميك مخصوصي كه اين ماده دارد حرارت بيشتري در بدنش توليد شده و متابوليسم بازال او بالا میرود. اين موضوع بر پزشكان قديم ايران نيز معلوم بوده، و در مورد تعيين مزاج اشخاص آن را مورد توجه قرار میدادند؛ براي توضيح وتفسير مطلب، ابتدا بايد ببينيم "اثر ديناميك مخصوص مواد غذايي" چيست، پس گوييم غذاها چنانكه میدانيم در بدن سوخته و ايجاد حرارت مینمايند، به همان مقدار كه اگر در خارج از بدن، در بمب كالوريمتريك بسوزند توليد میكنند، مثلاً از سوختن 1 گرم مواد سفيدهاي 4 كالري، حرارت توليد میشود. علاوه بر اين حرارت كه از احتراق مواد غذاييدر بدن به وجود میآيد، بسياري از غذاها پس از جذب و ورود در خون به واسطه اثر تحريكي كه روي دستگاه عصبي سمپاتيك يا تحريك غددي مانند هيپوفيز، سورنال، كبد و مخصوصاً تيروئيد دارند، باعث سوزاندن مقداري از ذخاير غذايي موجود در سلولها شده و از اين راه نيز حرارتي ايجاد میكنند كه آن را "حرارت اضافي" ناميده، و اين خاصيت مواد غذايي را "اثر ديناميك مخصوص مواد غذايي" میگويند.[1] مقدار اين "حرارت اضافي" بر حسب مواد غذايي مختلف، متفاوت است و پروتئينها بيش از چربيها و قندها آن را توليد میكنند، و حال آنكه حرارت احتراق چربيها چنانكه ديديم، بيش از دو برابر حرارت احتراق پروتئينها است، به اين جهت در مناطق سردسير و فصل زمستان، احتياج بدن به گوشت براي توليد گرما و مبارزه با سرما بيش از احتياج به چربي است (در عين حال چربيها نيز چون در وزن كم كالري زياد توليد میكنند منبع ايجاد حرارت به شمار میروند) به هر حال چون اثر ديناميك مخصوص پروتئينها بيش از ساير مواد غذايي میباشد، به اين جهت به كساني كه منظور اندازهگيري متابوليسم بازال در آنها است توصيه میشود كه از 24 ساعت قبل از آزمايش، مواد سفيده اي را از غذاهاي خود حذف كنند تا اين حرارت اضافي توليد شده و مصرف انرژي در بدن تا ميزان حداقل تقليل يابد. علت پيدايش "حرارت اضافي" كه از خوردن پروتئينها به وجود میآيد اين است كه اسيدهاي آمينه كه در نتيجه هضم اين مواد به دست میآيد، سلسله اعصاب راتحريك كرده ، آدرنالين و سمپاتين ترشح میشود. كه به نوبت خود اكسيداسيونهاي مولد حرارت اضافي را به وجود میآورد؛ براي تأييد مطلب عين عبارت كتاب فيزيولوژي تاليف را كه در صفحه 457 بيان كرده است ذيلا نقل میكنيم. هوسه در كتاب فيزيولوژي جلد 1 صفحه 656 مینويسد: "اثر ديناميك مخصوص كه از خوردن پروتئينها به وجود میآيد. به علت وجود شش اسيد آمينه زير در آنها میباشد: گليكول، آلانين، آسيد گلوتاميك، تيروزين و فنيل آلانين، و اين آخري از همه فعال تر است. مكانيسم پيدايش حرارت اضافي از غذاهاي پروتيدي اين است كه آسيدهاي آمينه مزبور ابتدا بر تيروئيد اثر كرده و باعث ازدياد ترشح تيروكسين میشود و اين ماده سورنال را به فعاليت واداشته كه در نتيجه آدرنالين فراواني در خون میريزد، و آدرنالين سلسله سمپاتيك را متاثر و تحريك میكند، و نتيجه همه اينها تشديد احتراقات و بالا رفتن متابوليسم بازال است. گلوسيدها (مواد قندي) و ليپيدها (مواد چربي) نيز اين حرارت اضافي را توليد میكنند، ولي مقدار آن خيلي كمتر ازحرارتي است كه پروتئينها به وجود میآورند. سولا در كتاب فيزيولوژي صفحه 30 مینويسد كه اگر گلوكز در وريد شخص تزريق كنيم، متابوليسم بازال او بالا میرود، و اين عمل مربوط به "اثر ديناميك مخصوص" میباشد. هوسه در كتاب خود نيز مینويسد، علت پيدايش حرارت مزبور اين است كه افزايش مواد قندي در خون باعث میشود كه احتراق آن شديدتر شود، و در مورد چربيها نيز علت ايجاد حرارت اضافي همين افزايش مقدار آن درخون است. از آنچه ذكر شد معلوم میشود كه مواد غذايي علاوه بر خواص اصلي خود كه عبارت از بدل مايتحلل و نشو و نما و ايجاد انرژي حرارتي و حفظ حرارت حيواني باشد، آثار تحريكي در دستگاه عصبي- غددي نيز داشته و از اين راه هم حرارتي اضافه بر حرارت احتراق خود توليد میكنند، بديهي است اين حرارت از سوختن ذخاير غذايي بدن به وجود میآيد. پزشكان قديم ايران به مفهوم "اثر ديناميك مخصوص مواد غذايي: كاملاً پيبرده بودند؛ توضيح آنكه اولاً آنان میدانستند كه يكي از خواص مواد غذايي ايجاد حرارت در بدن و حفظ حرارت غريزي است، و میگفتند غذا در بدن علاوه بر اينكه بدل ما يتحلل شده، و بر اقطار ثلثه اعضا میافزايد، حكم روغن در چراغ را نيز دارد، و همانطور كه هر ذره از روغن در چراغ سوخته و نور و حرارت میدهد، و سپس ذرات ديگري از روغن جانشين آن شده حرارت و نور شعله را حفظ مینمايد، و به همين ترتيب اجزاي غذا يكي پس از ديگري در بدن سوخته و حرارت اصلي يا غريزي بدن را حفظ میكند؛ ثانياً میدانستند كه بسياري از مواد غذايي علاوه بر خاصيتي كه ذكر شد تأثير كيفي در بدن داشته، و پس از هضم و جذب و ورود به بدن ايجاد حرارتي زائد بر حرارت غريزي مينمايد، و از اين حرارت درست همان منظور را داشتند كه در كتابهاي كنوني به نام "حرارت اضافي" منظور میشود. امروزه میدانيم كه اگر غذا اثر تحريكي در دستگاه عصبي- غددي نداشته باشد، به تدريج و آهستگي در بدن سوخته و حرارت حيواني را حفظ مینمايد؛ اين چنين غذايي را قدما غذاي مطلق میناميدند و اگر غذا اثر تحريكي در دستگاه عصبي سمپاتيك و غدد مترشح داخلي داشته باشد، ايجاد حرارت اضافي كرده و چنين غذايي را قدما غذاي دوايي يا دواي غذايي میناميدند؛ زيرا معتقد بودند، غذاهاي مزبور علاوه بر خواص غذايي خود آثار دارويي نيز دارند، و در حقيقت همين طور هم هست، زيرا يك غذاي پروتئين دار كه تحت اثير آسيدهاي آمينه خود مخصوصا آلانين و تيروزين و بالاخص فينل آلانين، غده تيروئيد را تحريك كرده و بالنتيجچه تيروكسين ترشح مینمايد، و به اين وسيله سرعت و شدت احتراقات بدن را زياد كرده و بدن راگرم میكند، در حقيقت حكم يك دارو را دارد، زيرا قرص يا آمپول تيروكسين و گرانول يا آمپول استريكنين نيز داراي همين خاصيت است. اكنون به كتب طب قديم ايران مراجعه كرده و ثابت میكنيم كه پزشكان قديم غذاهايي را میشناختند، كه فاقد اثر تحريكي در دستگاه عصبي- غددي بدن بوده و آنها را به نام غذاي مطلق میناميدند، و نيز غذاهايي را كه داراي اين اثر تحريكي میباشد، میشناخته و آن را غذاي دوايي و دواي غذايي میناميدند. در كتاب "خلاصه الحكمه" صفحه 161 چنين میخوانيم:[2] "غذاي مطلق آن است كه تاثير و تاثر آن در بدن به ماده فقط باشد نه به كيفيت[3] بدين قسم كه چون وارد بدن نگردد[4]؛ بدن از آن متاثر و متغير نشود، و از مزاج اصلي خود نگردد بلكه درآن تصرف نموده و صورت غذايي آن را متغير و متبدل نگرداند كه صورت اصلي آن نماند[5] مستحيل به صورت خلطي شود[6] و ما بالقوه آن آن را بالفعل آورد و مستعد اين شود كه بگردد جز عضو و بر اقطار ثلثه اعضا بيفزايد و فائض گردد و بر آن صورت عضوي از مبدا فياضاجل اسمه." در صفحه 188 به صورت صريح ذكر میكند كه غذاي مطلق حفظ حرارت حيواني میكند به رساندن بدل ما يتحلل و مینويسد: "غذاي مطلق كه موصوف به يكي از كيفيات نباشد، يعني غالب بر آن كيفيتي كه از كيفيات اربعه بر ماده آن نباشد، بلكه ماده آن غالب بر كيفيت باشد، كه از آن خون كاملالنضج معتدلالمقدار تولد يابد، باعث گرمي بدن میشود، يعني حفظ حرارت مینمايد و بر حال خود به ايصال بدل ما يتحلل[7] نه به معني آنكه احداث مینمايد در بدن گرمي زياده از گرمي اصلي بدن"[8] و در صفحه 161 راجع به غذاي دوايي چنين مینويسد: "غذاي دوايي آن است كه تاثير آن در بدن ماده و كيفيت هر دو باشد و با غلبه ماده كه بعد از تاثير و تاثر از آن خلطي حاصل گردد كه جز بدن و مشابه آن تواند شد، و با آن اندك كيفيتي و مزاجي باشد غالب بر كيفيت و مزاج اصلي بدن[9] و اندك تغييري در بدن نمايد به كيفيت خود به هر كيفيتي كه باشد[10] مانند كاهو ومطبوخ جو، آش جو و خيار و كدو و هندوانه و خربزه و انگور و اسفناج و بابونه و شبت و شلغم و چغندر و هويج و كلم و ماس و عدس و نخود و لوبيا و امثال اينها." و در همان صفحه راجع به دواي غذايي چنين شرح میدهد: "دواي غذايي آن است كه تأثير آن در بدن به كيفيت و ماده هر دو باشد با غلبه كيفيت، و بدن را متغير سازد و با اندك تغييري، و ثانيا بدن در آن تصرف نمايد، و ازآن خلط بسيار كمي حاصل گردد، كه قابليت غذاييت و جوهر بدن شدن و فيصان صورت عضوي داشته باشد با احداث كيفيتي غالب بر بدن مانند تره و نعناع و برگ كاسني و سير و پياز و آلو و خرما و بزور مانند برز خيار و خربزه و هندوانه و كدو و امثال اينها." در اينجا سؤالي پيش میآيد و آن اينكه آيا ممكن است، غذاهايي يافت شود كه پس از هضم و جذب و ورود به بدن متابوليسم بازال را پايين آورده و ايجاد سردي در بدن نمايد؟ جواب اين مسئله از نظر اطباي قديم ايران مثبت است، ولي پزشكان و غذاشناسان كنوني به هيچ وجه آن را قبول ندارند، زيرا از يك قرن به اين طرف عموم اطبا بلكه قاطبه دانشمندان را عقيده بر اين است كه كليه مواد غذايي در بدن سوخته و به همان اندازه حرارت ايجاد میكنند كه از سوختن آنها در خارج به دست میآيد، پس چگونه ممكن است كسي قبول كند كه يك ماده غذايي توليد برودت در بدن نمايد؛ مثلاً به عقيده يك نفر غذاشناس يا طبيب امروزي فرقي بين نخود و عدس از نظر ايجاد حرارت در بدن وجود نداشته و هر دوي آنها مولد كالري هستند، فقط مقدار حرارت حاصله از احتراق مقادير متساوي الوزن از آنها با يكديگر كم و بيش فرق دارد؛ ولي از نظر يك نفر پزشك قديمي نخود گرم است و پس از ورود به بدن ايجاد حرارت میكند، در حالي كه عدس سرد است و پس از ورود به بدن توليد برودت مینمايد. اما دليلي منطقي اين است كه همانسطور كه بعضي ازمواد غذايي پس از ورود به بدن محرك دستگاه عصبي سمپاتيك، و غددي كه فعاليت آنها باعث افزايش متابوليسم بازال، و ازدياد درجه حرارت بدن است (هورمونهاي تيروئيد، هيپوفيز، سورنال) میباشد، چه اشكال دارد كه بعضي از مواد غذايي نيز پس از ورود به بدن از توليد و ترشح اين هورمونها جلوگيري كرده و به عبارت ديگر وقفهای در عمل غدد فوق الذكر ايجاد نموده و بالنتيجه متابوليسم بازال را پايين آورد، و به اين ترتيب از شدت و سرعت اكسيداسيونها كاسته، بدن را سرد نمايد. امروزه به خوبي میدانيم كه سرعت و بطوء احتراقات بدن باعث افزايش و كاهش متابوليسم بازال و در نتيجه بالا رفتن و پايين آمدن درجه حرارت بدن میشود، سرعت و بطوء احتراقات نيز زمام آموزش به دست بعضي از غدد مترشحه داخلي مخصوصاً تيروئيد میباشد؛ اگر در اثر تحريك اين غده، تيروكسين زياد ترشح شود، احتراقات شديد شده، درجه حرارت بدن بالا میرود، و گرماي حاصله گاهي به اندازهای محسوس است كه شبيه به حرارتي میباشد كه در اثر حركات بدني و انقباضات شديد عضلاني در بدن پيدا میشود، ولي اگر عامل مانع از ترشح تيروكسين شود، و از مقدار اين هورمون در خون بكاهد، سرعت اكسيداسيونها و شدت احتراقات بدن كم شده و برودت ايجاد میشود؛ احتراق مواد غذايي در بدن را میتوان مشابه با سوختن بنزين در ماشين، و غده تيروئيد را میتوان شبيه به كاربراتور دانست. در اتومبيل نيز هرگاه بنزين از كاربراتور در هر واحد زمان به مقدار بيشتر يا كمتر داخل سيلندر شود، به همان نسبت عمل احتراق با سرعت يا كندي انجام گرفته درجه حرارت موتور بالا يا پايين میآيد. بهترين و كاملترين نمونه از سرعت و بطوء احتراقات در بدن را بايد در بيماري بازدو[11] (كه در آن غده تيروئيد منتهاي شدت عمل را دارد) و ميكسدم[12] (كه در آن، فعاليت غده تيروئيد فوقالعاده كاهش يافته است) مشاهده نمود. در بيماري بازدو[13] معاوضات[14] فزوني يافته و احتراقات ارگانيك سريع شدهاست. ازروي اندازه متابوليسم بازال می توان به طور دقيق بر افزايش احتراقات بدن بيمار پي برد. اين افزايش متابوليسم بازال در بيماري بازدو به حدي است كه در هيچ مرضي نظير آن ديده نمیشود. معمولا 40 در 100 و به طور متوسط 75 در 100، و گاهي 100 در 100 متابوليسم بازال فزوني يافته است. افزايش متابوليسم با افزايش توليد حرارت همراه است، و از آن رو میتوان فهميد كه چرا اين بيماران خوفالحراره[15] دارند، جامه كلفت و ستبر نمیپوشند، روانداز خود را به يك سو میافكنند از گرما بهراس اندرند و بحرانهاي عرق خيز دارند گاهي درجه حرارت بدن اين بيماران دراثر شدت و سرعت احتراقات از 38 درجه هم بالاتر است. در ميكسدم حرارت بدن پايين است، و بين 36 درجه و 37 درجه نوسان دارد.[16] بدن به كمترين سرمايي حساس است (بيمار ممكن است ساعتها كنار آتش به واسطه حس سرمايي كه دارد بنشيند و نتوان او را به آساني از جا برخيزاند) متابوليسم بازال فوقالعاده پايين است (15 در 100 تا 75 در 100) اين بطوء و كندي عمومي تغذيه مولود كمي يا عدم ترشح غده تيروئيد میباشد. اما دليل متكي به تجربه علمي كه نشان میدهد خوردن كلم چند روز پي در پي باعث وقفه در ترشح تيروكسين و نقصان متابوليسم شده و بالنتيجه درجه حرارت بدن را پايين میآورد:[17] "درسال 1938 دانشمندان دريافتند كه استعمال مفرطكلم در خرگوش موجب بروز گواتر ساده میشود، و در اثر فعاليت غده تيروئيد كم شده متابوليسم بازال پايين میآيد. در 1942 ثابت شده كه علت بروز اين امر وجود تيوره در كلم است. تيوره را از سال 1869 میشناختند، اما تا اين اواخر بر خاصيت ضد تيروئيدي آن وقوف نداشتند. طرز عمل مواد ضد تيروئيدي به خوبي شناخته شده است. اين مواد نمیگذارد كه تيروكسين تركيب شود، بدين طريق كه غده تيروئيد بر اثر آن قادر نخواهد شد دي يدو تيروزين را كه مرحله واسطه اين تركيب است توليد كند، مواد ضد تيروئيدي را در بيماري بازدو و هيپروتيروئيدي كه متابوليسم بازال در آنها بالاتر از عادي است به كار میبرند، و از روز بيستم تا سيام درمان، متابوليسم بازال تدريجاً بر سر حد عادي و طبيعي نزول میكند." از اين نوشته اتخاذ سند میكنيم. كه يك ماده غذايي مانند كلم میتواند در بيماري خطيري همچون بازدو به عنوان درمان موثر به كار رفته، به تدريج باعث نقصان متابوليسم بازال شده از شدت و سرعت احتراق در بافتها كاسته، و درجه حرارت بدن را پايين آورد، و همين امر است كه پزشكان قديم به سردي تعبير میكردند. پايين آمدن متابوليسم بازال، فقط در اثر استعمال مفرط كلم به وجود نمیآيد، بلكه بسياري از مواد غذايي مانند باقلا، گشنيز، كدو، غوره، ماهي تازه و غيره داراي چنين تاثيري هستند، ولي هنوز دانشمندان روي آنها مطالعه نكردهاند، زيرا بنا به اعترافي كه در كتاب علم الغدد شده است، تا اين اواخر بر خاصيت ضد تيروئيدي مواد غذايي وقوف نداشتند. به هر حال پي بردن به خواص دارويي غذاها، و مخصوصا تاثيري كه اين مواد بر غدد مترشح داخلي و ازدياد يانقصان هورمونها دارند، فصلي بسيار تازه را در علم طب آغاز كرده است، و ما بدون شك خواهيم توانست با تطبيق مطالب علمي طب قديم با طب جديد كمك بسيار موثري در پيشرفت علم غذاشناسي و بالنتيجه درمان بيماريها بنماييم، زيرا ميليونها از افراد بشر مبتلا به اختلالات كم و بيش شديد و ناراحتيهاي گوناگون هستند كه ريشه اصلي و علت حقيقي آن را بايد در ناسازگاريهاي ناشيه از غذاهاي نامناسب دانست، و درمان آنها نيز جز با غذاي مناسب نيست، و بايد به راستي اذعان كرد كه دراين باره پزشكان قديم تبحر كافي و اطلاعات دقيق داشتند، جمله قصار سلس پزشك كرد كه دراين باره پزشكان قديم تبحر كافي و اطلاعات دقيق داشتند، جمله قصار سلس پزشك معروف روم قديم يادگاري از اين توجه قدما به خواص دارويي غذاها است: "بهترين درمان غذاي مناسب و بهنگام است." چون اكنون بحث ما، در اطراف رژيم كساني است كه منظورتعيين متابليسم بازال در آنها میباشد، میخواهيم ببينيم طب قديم در اين باره چه كمكي میتواند به ما بكند قبلا گفتيم كه در كتابهاي فيزيولوژي امروز رژيم غذايي مزبور را اين طور تعيين مینمايد: "مواد سفيدهای را از غذاي شخص حذف كرده، و غذاي او منحصر به سيب زميني، پوره، مربا، مقدار كمي كره، عسل، كمپوت ميوجات، سبزيجات تازه، اسفناج پخته، كدوي پخته و شير باشد." ابتدا راجع به مواد سفيدهای بحث میكنيم. با توجه به اينكه شرايط متابوليسم بازال بايد طوري باشد كه نه تحريك و نه وقفه در عمل دستگاه عصبي – غددي پيدا شود، بنابراين بايد از خوردن مواد سفيدهای احتراز به عمل آيد، زيرا چنانكه قبلا به آن اشاره كرديم. امروزه دانشمندان معتقدند اسيدهاي آمينه كه ازپروتئينها به دست میآيد محرك دستگاه عصبي – غددي بوده شدت و سرعت احتراقات بدن را زياد نموده متابوليسم بازال را بالا میبرند ولي تنها نخوردن غذاهايي كه متابوليسم را بالا میبرند كافي نيست بلكه بايد از خوردن غذاهايي كه باعث كاهش متابوليسم میشود نيز احتراز كرد. زيرا در اين صورت پزشك به اشتباه افتاده و تصور خواهد كرد متابوليسم بازال شخص مورد امتحان پايينتر از طبيعي است و اين مسئله كه در طب امروز ابدا موردتوجه واقع نشده در طب قديم براي تشخيص مزاجها كاملا رعايت میشده است بنابراين بايد در رژيم غذايي كه امروز براي تعيين متابوليسم بازال تجويز میشود تجديد نظر به عمل آييد و روي هر يك از مواد غذايي مزبور بحث و انتقاد شود. گوشت يكي از مهمترين انواع مواد سفيدهای است بنابراين به دستور دانشمندان كنوني از خوردن هر نوع گوشت بايد احتراز شود ولي در كتب طب قديم فقط گوشت پستانداران و طيور را گرم دانسته (يعني اگر كسي آن راتناول كند در بدنش ايجاد حرارتي میشود زائد بر حرارت غريزي وطبيعي او) و گوشت ماهي تازه را سرد ذكر كردهاند (يعني اگر كسي ماهي تازه تناول كند نه تنها ايجاد حرارت اضافي در بدنش نمیشود بلكه از شدت احتراقات نيز كاسته و متابوليسم بازال را پايين هم خواهد آورد) ولي دركتابهاي امروز هيچگونه استثنايي براي مواد سفيدهای قائل نشده و اشارهای به ماهي تازه در كم كردن متابوليسم بازال نكردهاند. تخم مرغ يكي ديگر از مواد سفيدهای است و بنابراين امروز به طور مطلق احتراز از آن را براي رعايت شرايط متابوليسم بازال دستور دادهاند ولي اگر به كتب طب قديم مراجعه كنيم میبينيم بين زرده و سفيده آن را از اين لحاظ فرق گذاشته زرده آن را گرم و سفيده آن را سرد و مجموع آن را معتدل دانستهاند. پس اگر در رژيم غذايي كساني كه منظور اندازهگيري متابوليسم بازال در آنها است سفيده تخم مرغ و ماهي تازه داخل كنيم با اينكه اينها از مواد سفيدهای هستند نه تنها متابوليسم را بالا نمیبرند بلكه اندكي هم از مقدار آن خواهند كاست در بين ساير مواد غذايي كه امروزه جز رژيم مخصوص اندازه گيري متابوليسم بازال منظور میشود بعضي مانند عسل كره و مربا در افزايش متابوليسم و بعضي ديگر مثل اسفناج پخته و كدوي پخته در كاهش متابوليسم بازال تاثير دارند اوليها را قدما گرم و دوميها را سرد میدانستهاند. فايده عملي اين بحث عملي اين است كه در امتحانات باليني، موارد عديدهای پيش میآيد كه پزشك بايد وضع مزاجي بيمار را از لحاظ اندازه متابوليسم و افزايش يا كاهش آن در نظر گيرد، و اگر روزي برسد كه به نوشته دكتر نصرت الله كاسمي، كليه بيماريها را از نظر ارتباط آنها با اختلالات غدد مترشح داخلي مورد مطالعه قرار دهند.[18] در آن روزاهميت اين مسئله بيشتر معلوم خواهد شد، زيرا بايد وضع مزاجي هر بيمار را از نظر شدت يا بطو احتراقات بدن تعيين نمود، و آنگاه عكس العمل مواد غذايي در بدن يكي از بزرگترين مدارك تشخيص در دست پزشكان خواهد بود. براي درك اهميت اين مطلب، فرض میكنيم شخصي متابوليسم بازالش اندكي بالاتر از طبيعي است؛ براي چنين شخصي رژيم غذايي زير را دستور میدهيم: آش زرشك يا آش آب غوره به عنوان سوپ قبل از غذا و سپس كباب ماهي تازه و خوراكي از سفيده تخم مرغ، اسفناج پخته، كدوي پخته يا ريواس پخته و به عنوان دسر هم ميوه جاتي مانند هلو و آلو و نظاير آنها؛ كليه اين مواد غذايي به اصطلاح قدما سرد هستند، و مسلما متابوليسم بازال را پايين آورده، به طوري كه ممكن است در شخص مزبور كه هيپروتيروئيدي دارد باعث شود كه متابوليسم بازالش از حد متوسط نيز كمي پايينتر آيد، و اگرپزشك ازخواص مواد غذايي مزبور بياطلاع باشد حكم خواهد كرد متابوليسم اين شخص كمتر از طبيعي است، در حالي كه چنين نيست، و پزشكان قديم در موقعيتي نظير اين مورد اشتباه نكرده و حكم به سرد بودن مزاج شخص مزبور بي اطلاع باشد حكم خواهد كرد متابوليسم اين شخص كمتر از حد طبيعي است، در حالي كه چنين نيست، و پزشكان قديم در موقعيتي نظير اين مورد اشتباه نكرده و حكم به سرد بودن مزاج شخص مزبور نمیدادند، زيرا براي تعيين گرمي و سردي مزاج در اشخاص، رعايت تاثير نوع غذاها كه اولين شرط از شرايط اندازهگيري متابوليسم بازال است، كاملاً مورد توجه آنان بوده است. قبلا گفتيم كه پزشكان قديم از راه حس لمس و دريافت گرمي و سردي در بدن اشخاص، تشخيص گرمي و سردي مزاج را در آنها میدادند، ولي شرط اين بود كه اين گرمي وسردي به سبب عوامل عارضي خارجي ايجاد نشده باشد؛ براي تاييد مطلب به كتاب خلاصه الحكمه مراجعه میكنيم در صفحه 194 اين كتاب چنين مینويسد: "چون لمس نمايد و منفعل گردد لامس از ملموس بسخونت و گرمي در بلدان معتدله الهوا دلالت مینمايد بر حرارت مزاج ملموس و اگر منفعل گردد ازآن به برودت دلالت میكند بر برودت مزاج او بدون اينكه به سبب امر خارجي عارضي آن را سخونت و برودت عارض شده باشد." و اين اسباب خارجي عارضي را نيز جداگانه در فصلي ذكر كردهاند؛ يكي از اين امور عارضي غذاهاي گرم و سرد (يعني غذاهايي كه بالقوه گرم و سرد بوده و پس از ورود به بدن ايجاد حرارت و برودت نمايند) بوده است. در صفحه 187 كتاب خلاصه الحكمه در اين باره چنين مینويسد: "سوم ملاقات مسخن[19] بالقوه+[20] است مانند استعمال مسخنان غذابيه كه غذايي مسخن تناول نمايند كه بعد فعل و انفعال و تغذيه احداث گرمي در بدن نمايد و ادويه از داخل كه بعد تناول و فعل و انفعال به سبب بقا صورت نوعيه آن احداث سخونت نمايد." در صفحه 188 ضمن بيان عللي كه ايجاد سردي در بدن میكند چنين مینويسد: "دوم ملاقات برودت بالقوه است به استعمال اغذيه و ادويه بارده از داخل و يا خارج به ضممده[21] و اطليه[22] و نطولات[23] و غيرها." از آنچه تاكنون ذكر شد معلوم گرديد كه تاثير نوع مواد غذايي كه امروزه به عنوان اولين شرط از شرايط متابوليسم بازال در نظر گرفته میشود، مورد توجه كامل پزشكان قديم ايران نيز بوده است. شرط دوم- استراحت بدني و فكري به طوري كه قبلاً يادآوري كرديم اقلا ازده ساعت قبل از اندازه گيري متابوليسم بازال شخص بايد ازانجام كارهاي بدني و تمرينات عضلاني خودداري نمايد و يك ساعت قبل از آزمايش نيز روي تختخوابي دراز كشيده مطلقا استراحت كند؛ در مدت يك ساعت استراحت بدني بايد شخص استراحت فكري نيز داشته به علاوه اطراف او سكوت كامل حكمفرما باشد؛ زيرا منظور از اندازه گيري متابوليسم بازال اين است كه حداقل انرژي لازم براي زندگي بافتها و اعضای بدن تعيين شود؛ و چون اين انرژي از سوختن مواد غذايي به دست میآيد، بالنتيجه حرارتي در بدن توليد خواهد شد. اگر شخص استراحت كامل جسمي و فكري داشته باشد، حرارت حاصله، كمترين مقدار را پيدا كرده، و اين حرارت معرف فعاليت طبيعي بافتها و اندازه متابوليسم بازال در شخص مزبور خواهد بود؛ ولي اگر همين شخص به حركات بدني بپردازد، در اثر انقباضات عضلاني، احتراقات بدن او افزايش يافته، حرارت زيادتري توليد خواهد كرد و اين حرارت زايد باعث اشتباه پزشك در تشخيص ميزان متابوليسم طبيعي او خواهد گرديد، زيرا معيارتشخيص، اندازه گيري احتراقات بدنش كمتر ازعادي باشد (كه قدما آن را سرد مزاج میگفتند) و چنين شخصي چند ساعت قبل از اندازهگيري متابوليسم بازال، در خفا و بدون اطلاع پزشك، به حركات بدني شديد پردازد، در اثر انقباضات عضلاني، احتراقات بدنش، شدت پيدا كرده، و بنابراين متابوليسم بازال او درحين آزمايش، بيش از مقدار طبيعي را نشان خواهد داد، و به اين طريق پزشك را به اشتباه انداخته تصور خواهد كرد كه هيپرتيروئيدي دارد (و به اصطلاح قدما گرم مزاج است)، اين است كه براي اندازه گيري متابوليسم بازال، استراحت كامل بدني به عنوان دومين شرط از شرايط چهارگانه قيد گرديده است، اينك بايد بگوييم كه همين شرط را پزشكان قديم ايران نيزبراي تعيين مزاجهاي گرم و سرد در نظر میگرفتهاند؛ توضيح آنكه انقباضات عضلاني كه توام با ايجاد حرارت دربدن است، با ازياد درجه حرارت بدن نيز همراه بوده و گاهي میشود كه ورزش و كارهاي عضلاني، درجه حرارت بدن را تا 38 درجه بالا میبرد.[24] پزشكان قديم ايران، كه از راه حس لمس به گرمي و سردي مزاج پي میبردند قيد كردهاند كه اگر شخص معتدلالمزاجي دست به بدن شخصي گذاشته و حس گرمي دريابد میتواند حكم كند كه مزاج آن شخص گرم است به شرطي كه اين گرمي در اثر عواملي كه در بدن ايجاد حرارت میكند پيدا نشده باشد، و يكي از اين عوامل را حركات بدني و ورزش دانستهاند. ابنسینا در كتاب اول از قانون (صفحه 69 چاپ تهران به سال 1295 هجري قمري) شرحي در باب عواملي كه در بدن ايجاد حرارت میكند تحت عنوان "المسخنات" "گرم كنندهها" مینويسد كه يكي از آنها اين است: (الحركه المعتدله و تدخل فيها الرياضات المعتدله و الدلك المعتدل) يعني "حركت به اعتدال و از آن قبيل است ورزش و ماساژ كه در حد اعتدال باشد" و منظور از اعتدال اين است كه از افراط تفريط بركنار باشد، زيرا حركت بدن در حد تفريط به منزله سكون و يكجا نشستن است؛ و همان است كه امروزه به عبارت فرانسوي تعبير میشود، و میدانيم كه اين زندگي بي حركت باعث بطو احتراقات بدن شده، درجه حرارت را اندكي پايين میآورد، پس گرمي ايجاد نمیكند، و حركات بدني به حد افراط نيز به عقيده قدما به علت فرط تحليل باعث سردي بدن میشود، و اين عقيده امروز نيز به قوت خود باقي است، چنانكه هوسه در كتاب فيزيولوژي جلد 1 صفحه 605 مینويسد: "حركات بدني مفرط و شديد، احتراق گلوكز در بدن را شدت داده و مقدار ذخيره آن را به تحليل برده، ايجاد هيپوگليسمي میكند، و در اثر آن، درجه حرارت بدن پايين میآيد." ابنسینا عوامل نفساني را نيز در رديف حركات ذكر كرده و مینويسد: " حالات هيجاني به واسطه ازدياد ضربانات قلب و تغيير تنوس عضلات يا حركات تنفسي پنج الي ده درصد متابوليسم بازال را زياد كرده و بر حرارت بدن میافزايد." شرط سوم گفتيم كه سومين شرط از شرايط تعيين متابوليسم بازال اين است كه درجه حرارت اطاق آزمايش بايد در نقطه خنثي حرارتي باشد. اين درجه حرارت براي انسان مطبوع و هيچ احساس سردي يا گرمي نميكند، بنابراين بدن در مقابل سرما و يا گرما مبارزهای نمینمايد. نقطه خنثي حرارتي براي انسان با لباس بهطور متوسط 18 درجه میباشد. نقطه خنثي حرارتي يعني 18 درجه را درجه حرارت نيز گويند. هر گاه درجه حرارت محيط بالاتر يا پايينتر از 18 درجه شود، بدن در برابر گرما يا سرماي محيط مبارزه كرد، و در هر حال حرارت توليد خواهد شد، توضيح آنكه "موقعي كه حرارت خارجي پايينتر از اپتيما باشد براي اينكه حس سرما نشود حرارت بيشتري در بدن توليد میگردد، و هنگامي كه حرارت خارجي بالاتر از اپتيما باشد باز توليد حرارت شدت پيدا میكند، زيرا مكانيسمهاي منظم كننده حرارت بدن (سرعت ضربان قلب و به خصوص تندي حركات تنفس) موجب مصرف انرژي اضافي میگردند.[25] از اينجا به اين نتيجه میرسيم كه هم گرما و هم سرماي محيط توليد حرارت در بدن مینمايد، پس در اندازه گيري متابوليسم بازال كه حداقل انرژي حرارتي توليد شده در بدن را به اين وسيله تعيين میكنند، درجه حرارت محيط بايد معتدل و متوسط باشد، يعني نه گرم و نه سرد ، اين اصل كه امروزه آن را درموقع اندازه گيري متابوليسم بازال رعايت میكنند، پزشكان قديم ايران نيز براي تعيين مزاجهاي سرد و گرم مورد توجه قرار میدادند، توضيح آنكه آنان ميدانستند كه در هواي گرم و سرد، درجه حرارت بدن اندكي بالا میرود، بنابراين معيار تشخيص مزاجهاي گرم و سرد به وسيله لمس پوست بدن، معتدل بودن درجه حرارت محيط بوده است. براي تاييد مطلب به كتابهاي قانون و كاملالصناعه مراجعه میكنيم. در قانون تحت عنوان "المحسنات" مینويسد يكي ديگر از عواملي كه ايجاد حرارت در بدن مینمايد، ملاقات هواي گرم و آب گرم با بدن میباشد و عين عبارت كتاب اين است: "و ملاقات المسخنات الغير المفرطه مثل الاهويه و الاضمده و الحمام المعتدل علي ما عرف من تسخينه بهوايه و مايه" يعني: "ملاقات هواي گرم و ضماد گرم و حمام گرم به واسطه هوا و آب به شرط آنكه به حد افراط نرسد[26] ايجاد حرارت در بدن ميكند." در كتاب كامل الصناعه[27] مینويسد؛ عواملي كه ايجاد حرارت در بدن میكند شش تا هستند، و سومي را تكاثف پوست بدن ذكر میكند، به اين عبارت: "الثالث تكاثف المثام و استحصافها فتمتنع الحراره من ان تنحل بمنزله من يمشي في الثلج او يستحم بماء بارد او قابض كماء الشب فتتكاثف المسام و تنقبض" يعني: "سوم تكاثف منافذ پوست بدن است كه از اتلاف حرارت جلوگيري میكند، مثلاً هر گاه در برف راه بروند، يا با آب سرد يا آب قابض مثل آب شب (يك نوع ملح معدني قابض است) استحمام نمايند، باعث تكاثف خلل و فرج و انقباض پوست بدن میگردد." و ابنسینا نيز تكاثف پوست بدن (تكاثف در اينجا به معني انقباض است) را يكي از عوامل گرمكننده بدن میداند و مینويسد: "و ان المسخنات التكاثف في ظاهر البدن" و اگر به كتابهاي فيزيولوژي جديد مراجعه كنيم خواهيم ديد همين تكاثف و انقباض سطحي پوست بدن را در اثر سرماي محيط پيدا میشود ذكر كردهاند، چنانكه در كتاب فيزيولوژي دكتر كاتوزيان جلد 2 صفحه 235 در اين باره چنين مینويسد: "به علاوه اعصاب وازوموتور، در تقليل تشعشع حرارت عمل مهمي دارند،